لودری منهدم شده بین ما و عراقی‌ها مانده بود که بچه‌ها شب‌ها از آن به عنوان سنگر کمین استفاده می‌کردند و البته هر کس زودتر از دیگری خودش را به پشت لودر می‌رساند آن شب سنگر کمین را او تصاحب می‌کرد

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محمد نیک نفس از رزمندگان جنگ تحمیلی، خاطرات خود از خط پدافندی شلمچه در سال 66 را در چند قسمت نوشته است. آنچه می خوانید، قسمت اول از این خاطرات است.

خرداد ماه سال 1366 و درست سه ماه و نیم ازعملیات کربلای 5 می‌گذشت که خط پدافندی شلمچه را تحویل گرفتیم، خط پدافندی شلمچه برای همسنگرانی که که آن جا را دیده‌اند مخصوصا همسنگران گردان حبیب ابن مظاهر(لشکر 31 عاشورا)، خاطرات جگر سوزی دارد. لفظ زیبای شلمچه با آتش و خون و مظلومیت و نجواهای عاشقانه و رشادت و شهادت آمیخته شده است. یاد شلمچه یعنی صفیر خمپاره‌ها و چکاوک قناسه‌ها و لحظه‌های زیبای شهادت و افتادن و برخاستن و جنب و جوش مردان با ایمانی از میان آتش و خون و ترنم عشق و سرمستی و دلدادگی.

هر وقت از خط پدافندی شلمچه یاد می‌کنم بلافاصله جاده‌ی پر از دست انداز و سهمگینی در ذهنم مجسم می‌شود؛ جاده‌ای که از میان انبوه موانع عبور می‌کرد و هشت کیلومتر در عمق خاک عراق ما را به خط اول پدافندی می‌رساند. سیم‌خاردارها و خورشیدی‌ها و نبشی‌ها و تله منورهایی که بچه‌ها در شب اول عملیات کربلای پنج از آنها بطور معجزه‌آسا عبور کرده بودند؛ حین عبور از این جاده همگی جلوی چشم‌مان خودنمایی می‌کنند و ... خط پدافندی شلمچه به خط عراقی‌ها خیلی نزدیک بود و فاصله ما با آنها بطور معمول 150 متر و در بعضی از جاها مثل قسمت هلالی حتی به 50 متر هم می‌رسید. ( هلالی قسمتی از خط شلمچه بود که به طرف خط عراق قوس برداشته بود و فاصله دو خط را به هم نزدیکتر کرده بود به همین خاطر عراقی‌ها این قسمت از خط را با نارنجک تفنگی هم به راحتی می‌زدند)

لودری منهدم شده بین ما و عراقی‌ها مانده بود که بچه‌ها شب‌ها از آن به عنوان سنگر کمین استفاده می‌کردند و البته هر کس زودتر از دیگری خودش را به پشت لودر می‌رساند آن شب سنگر کمین را او تصاحب می‌کرد. گاها عراقی‌ها شب نشده زودتر از بچه‌های ما خودشان را به پشت آن لودر می‌رساندند و آن شب تا صبح سنگر کمین مال آن‌ها می‌شد و از آنجا تلفاتی را با نارنجک تفنگی بر نیروهای پشت خاکریز خط پدافندی ما وارد می‌آوردند. گاها هم هر دو طرف با هم به پشت لودر می‌رسیدند که درگیری به پرتاب نارنجک می‌کشید و سر صدای عراقی‌ها با الله اکبر بچه‌ها به هوا بلند می‌شد و البته به حول الهی همیشه ما پیروز این معرکه‌ها بودیم. کمبود فشنگ باعث شده بود که آن‌را سهمیه‌بندی کنیم و به هر نگهبان در مقابل حجم آتش سبک و سنگین عراقی‌ها فقط به اندازه یک خشاب ( 30 عدد فشنگ) اجازه تیراندازی بدهیم و البته خبری هم از فشنگ رسام ( فشنگی که در هنگام شلیک کاملا روشن می‌شود) نبود و هر آنچه از تیر رسام شلیک می‌شد، غنایمی بود که بچه‌ها از سنگرهای عراقی‌ها پیدا کرده و استفاده می‌کردند. (این سنگرها در خطوط عقبه ما واقع شده بودند که در عملیات کربلای 5 بدست ما افتاده بود. در این سنگرها مهمات کلاش و تیربار و مخصوصا رسام پیدا می‌شد، بچه ها هم این مهمات را جمع آوری کرده و شب‌ها از آن استفاده می‌کردند)، تعدادی از بر و بچه‌های شلوغ و زرنگ مثل شهید حمید غمسوار با سه چهار تیر رسام، دوشکای عراقی‌ها را خاموش می‌کردند و یا امان تیربارچی‌شان را می‌گرفتند.

تشخیص سنگرهای تیراندازی دشمن در شب هنگام برای بچه ها سخت بود به همین دلیل روزها که نوع سنگرهای دشمن را می‌شد تشخیص داد از سنگر بالای خاکریز خودی دو شاخص به فاصله تقریبا 25 سانتی متر در راستای سنگر دشمن قرار می‌دادند و شب هنگام امتداد لوله سلاحشان را در راستای همان شاخص‌ها قرار داده و شلیک می‌کردند و این امر باعث می‌شد با شلیک تیر اندکی دشمن را از پنجره سنگرش مورد هدف قرار داده و سنگرش را خاموش کنند و البته آتش دهنه سلاح‌های سبک دشمن نیز اندک کمکی به این نشانه‌روی‌ها می‌کرد. اکثر بچه‌ها شبشان را بدین شکل به صبح می‌رساندند و روزها را استراحت می‌کردند روزها، دیگر از آن غرش آتش شبانه خبری نبود؛ نه در خط خودی و نه در خط عراقی‌ها و البته خمپاره های 60 میلی متری عراق روز و شب ادامه داشت و امان بچه‌ها را می‌برید، در حالی که کمبود مهمات ما باعث شده بود که در بیست و چهار ساعت نتوانیم بیش از سه گلوله خمپاره شست شلیک کنیم!

تیراندازی دقیق و تقریبا نقطه‌زنی عراقی‌ها با خمپاره 60 تردد روزانه در خط را به ح اقل می‌رساند و حتی ماشین پخش غذا فرصت نمی‌کرد اندکی در مقابل سنگرهای اجتماعی توقف کند و در حالی که حرکت می‌کرد غذاهای بسته بندی شده در کیسه فریزر را به بچه ها تحویل می‌داد. اگر دشمن متوجه تردد وسیله نقلیه در خط می‌شد حتما آن را با خمپاره مورد هدف قرار می داد. با اینکه خط پدافندی شلمچه در آن قسمت که مابودیم، بصورت خاکریز دو جداره بود و تمامی ترددها در میان این دو خاکریز انجام می‌گرفت ولی باز عراقی‌ها می‌توانستند بین این دو خاکریز را هدف قرار دهند، به همین خاطر برای آنکه از ارتفاع ماشین کاسته شود تا دشمن متوجه تردد آن در خط نشود سقف کابین تویوتا وانت ها را معمولا بر می‌داشتند و ماشین را به شکل یک جیپ روباز در می‌آوردند.

ادامه دارد...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس